2737
2734
میگم کدوم شهر هستی 

بجنورد چرا عزیزم

زندگی بافتن یک قالیست.نه همان نقش و نگاری که تو میخواهی...نقشه را اوست که تعیین میکند....تو فقط بافنده ی خوبی باش...نقشه را خوووووب ببین...نکند آخره کار قالی زندگی ات را نخرند!!❤️

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

شب حدود ساعت ۱۰ اونورا قبل کرونا داشتم برمیگشتم خونه یه تیکه از راه خیلیییی خلوت بود تاریکو سوت و کور،البته هر زمانی از روز همین جوریه.

یهو یکی اومد جلو راهم خفتم کرد و جوریم بود اگه قسر در نمیرفتم کسیم اطرافمون نمیفهمید چی شده اینجا،

منم دیدم گریه کنم یا بفهمه ترسیدم کلا فاتحم خوندس،زدم پرو بازی رفتم رو اعصابش یکم حواسش پرت شه ،شوکرمو در آوردم عقب عقبی یکم ازش دور شدمو دوتا پا قرض گرفتم دوییدم سمت خیابون،رسیدم سمت ماشینا اونم دیگه ترسید رفت.😰

حالا نکته مهم ماجرا این بود منو دوستم باهم بودیم ولی رفیقم دید یارو اومده سمت من میخواد منو خفت کنه همون اول ده تا پا قرض گرفت فرار کرد از اونجا کلا🤐🤦‍♀️🤦‍♀️

یعنی شانس آوردم فقط که شوکر داشتم همرام

2731
شب حدود ساعت ۱۰ اونورا قبل کرونا داشتم برمیرفتم خونه یه تیکه از راه خیلیییی خلوت بود تاریکو سوت و کو ...


خدا بهت رحم کرده ایول شوکر از کجا آوردی دمت گرم

زندگی بافتن یک قالیست.نه همان نقش و نگاری که تو میخواهی...نقشه را اوست که تعیین میکند....تو فقط بافنده ی خوبی باش...نقشه را خوووووب ببین...نکند آخره کار قالی زندگی ات را نخرند!!❤️
خدا بهت رحم کرده ایول شوکر از کجا آوردی دمت گرم

آره واقعا

چند سال پیش رفته بودیم سفر جنوب،مامانم گفت لازمت میشه وقتی خونه نیستی،چون من دانشگاهمم یه شهر دیگه بود،دیگه اونموقع خریدم.

برامن بخدا مثه کلید اسراره هنوزه هنوزه خداراشکر می کنم یادش می افتم۱۴سال قبل بود دانشگاه بود امتحان هواشناسی داشتم بعد نهار بود رفتم تو نمازخونه داشتم میخوندم فیزیک هواشناسی خیلی کتاب سختیه و محیط خوابگاه دخترا ودانشگاه و سلف و ۲تا نمازخونه داشت یه نماز خونه بزرگ بود ویه نماز خونه یه جای پرت دانشگاه بود بعد نهار هوا هم گرم بود مت ودوستم رفتیم بخونیم دوستم رفت کتابخونه من رفتم نمازخونه پرت دانشگاه اونجا کمتر بچه ها میومدن وساکت بودخلاصه رفتم داشتم میخوندم بعدنهار بود هواهم گرم خوابم رفتم تو عالم خواب بخدا خواب دیدم یه خرس بزرگ سیاه مبخواد وارد نمازخونه بشه باترس ازخواب پریدم یه لحظه دیدم نگهبان دانشگاه که خیلی هم هیکلی بود داره یواش یواش میاد تو دقیق دم در منن مشرف به در بود این نگهبان ادم جالبی نبود تا پاشدم نشستم سریع برگشت زد نفسم بند وومده بود فقط سریع کتابمو جم کردم دوتا پا داشتم ۴که چه عرض کنم ۱۰تا پادیگه قرض کردم به طرف خوابگاا ه  دویدم دیگه نه طرف نمازخونه رفتم نه حایی دیگه هنیشه تو اتاق درس خوندم

خدایا نگاهت رو از ما نگیر
برامن بخدا مثه کلید اسراره هنوزه هنوزه خداراشکر می کنم یادش می افتم۱۴سال قبل بود دانشگاه بود امتحان ...


خداروشکر خدا هواسش بهت بوده

زندگی بافتن یک قالیست.نه همان نقش و نگاری که تو میخواهی...نقشه را اوست که تعیین میکند....تو فقط بافنده ی خوبی باش...نقشه را خوووووب ببین...نکند آخره کار قالی زندگی ات را نخرند!!❤️
2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687