من خیلی داشتم هرررررچی داشتم شوهرجان میگرفت هرگز هم قبول نمیکرد پولی کرد هییییچ طلایی نمیزاشت برام بمونه دایمااااا مامانم طلا میخرید شوهرم نیازداشت میفروخت
یه روز که گوشواره های خییییییلی ریزمو فروختم 40 تومن خییییلی ناراحت شدم تودلم گفتم اخه محتاج 40تومن بودی که من بخاطرش گوشوارمو دربیارم بفروشم؟
ازون روز نگفتم دارم جمع کردم 5سال بعدش اپارتمان خریدم.
شد بعنوان سیسمونی بچم