مادرشوهرم كمك دستمه
يني بهم گفت اگه واقعا ميتوني بخوني ،بخون من نگهش ميدارم بچرو
شوهرمم خيلي حمايت نميكنه ولي مخالفتي هم نداره
اما خودم ميترسم....
پسرم٣سالشع
لطفا نيايد سرزنش كنيد ك اعتماد به نفس داري و به راحتيا نيست و اين صحبتا
اينارو خودم ميدونم ولي افسرده شدم فقط اميد به قبولي ميتونه بهم شادي بده
ولي ميترسم مادر بدي باشم
ميترسم واسه بچم كم بذارم
ميترسم ازش دورشم
ميترسم لحظه هاي خوبمونو از دست بدم و بزرگ شدنش و با لذت نبينم.....
ميترسم خودمو بنذازم تو دردسر
مخصوصا از طرحش خيلي ميترسم
ولي عاشقشم....هيچ چيزي جز اون بهم ارامش و خوشحالي نميده.......جاي من بودين چ ميكردين؟
٢٥سالمه و ليسانس مهندسي دارم