یه بار رفته بودیم سفر بعد میون راه کنار یه مسجد که کنارش دستشویی بود وایسادیم بعد من و مامانم رفتیم دستشویی
کسی تو دستشویی نبود، تو مسجد هم کسی نبود!!
بعد من در حین دستشویی کردن یه چیز خنده دار و زشتی گفتم و با مامانم هرهر خندیدیم
که یدفه متوجه شدم صدای زنی اومد
این و گفته بودم(خون) البته به جای خ، ک بزارید
از دستشویی اومدم که بیرون زنه من و دید بعد زدیم زیر خنده