شوهرم بهم میگه...

حالا شوهر من از دست اجتماعی بودن من میناله😂

میدونی چی، باید اولین بار از حرفای کوچیک شروع کنیم،

مثلا در مورد ی فیلم یا ی چیزی ک مهم نیس ،مثلا تلویزیون ی چیزیو نشون میده در موردش حرف بزن 

حتی حرفتم مسخره باشه کم کم ی جورایی روت باز میشه و  حرف داری واسه گفتن

حالا بکیو میخوام ب خودم بگه😄

من یه جمله رو واسم خودم دارم تکرار میکنم بشه ملکه ذهنم.بلکه دیگرانو بالاتر از خودم نبینم(دیگران چ گهی هستن مگه😁)همش تکرارمیکنم ک توجمع رفتم بتونم بحرفم باهاشون

برگشت بامادرشوهرم دست به یکی کرده بودن پرسیدشماهمیشه اینقدساکتین من گفتم نه امشب خسته ام ول نکردگفت نه من جاهای دیگه ام دیدم ساکتین وشروع کردبه نصیحت کردن که خوب نیستش وفلان منم به هوای دسشویی رفتم تواتاق شوهرمم صداکردم قضیه روبهش گفتم ووسایلموجمع کردم وبچموبرداشتم ورفتم وسط مهمونی

مادر شوهر وراج منم هی گوش شوهرمو ازاین حرفا پر می کرد.هی زنگ میزد به فامیلاشون گوشی رو میداد دست من که عروسمم میخواد باهاتون حرف بزنه.منم دیگه اصلا اهمیت ندادم.نه زنگ میزنم به فامیلاشون نه هیچی.الان عادت کرده.

دقیقا

همیشه اون کاری بکن که براش دلیل داری خودت دوست داری .به حرف این اون حالا زبون بریزی همونا فردا بر میگردن میگن تو چقد حرف میزنی یا جلفی یا هر چی اونوقت که چیزی برای گفتن نداری پس خودت باش

من مرد هستم

ولی دقیقا مشکل شمارو داشتم

چیزی که یاد گرفتم اینه که یک ساعت دو ساعت بیشتر نیست سعی کنین مثل خودشون باشین سخته میدونم

ولی اشتباه من رو مرتکب نشین

من الان از اشتباهم درس گرفتم واسه آینده 

خب همین بدِ دیگه.فکرمیکنن با اونا حرف میزنی,با اقوام همسر نه.

راستش زن داداشم وقتی عروسمون شد اصلا زیاد حرف نمیزد.مامانم میگفت 1چیزی بگو تا اونم باما راحت بشه و حرف بزنه.میگفتم مامان من چقدر حرف بزنم,1بارم اون بگه.

همه فامیل ما هم میگفتن چرا عروستون اینجوریه.

ولی میفهمیدم با خانواده و اقوام خودش اینجوری نیس.این بدِ دیگه.آدم باید با همه 1جور باشه.

ولی الان خیلی صحبت میکنه.چندسال گذشته,دیگه باهمه راحته.

خخخخ خوبه

کسایی ک پیشم بشینن حرف میزنم باهاشون اینکه مخاطبم‌جمع باشه و من حرف بزنم اونا گوش کنن سخته