من مادرشوهرم هروقت میرم خونشون یه چیزی میگه که تا مدت ها ناراحتم میکنه. حالا این شوهرم در عوض هم به خودم خیلی احترام میزاره هم به خانوادم....... حالا از بس که به خودم و خانوادم احترام میزاره روم نمیشه به مادرش چیزی بگم. خودش هم ابدا جواب نمیده تنها کاری که میکنه با خانوادش قطع ارتباط میکنه. اما موقتی. بعد از دو سه ماه دوباره روابط شروع میشه. نمیدونم مادر شوهرم چکار کنم که انقدر اذیت نکنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
محل سگش بده عزیزم و به خدا واگذارش کن اون چیزی که تو در بارش گفتی فقط خاک گور دهنشو میبنده
اره به خدا جاریم دو سال پاش تو خونش نزاشته اما شوهر من گیر میده میگه باید بیای بریم. همش میگه تو مردم زشته فردا داماد ها حرف در میارن. جلو خودم به مهموناش میگه من که اصلا از عروس شانس نیاوردم. و منننن همچنان سکوت