دختر خاله شوهرم تقریبا همسن خودمه و کلا از قبل ازدواج هم باهم صمیمی بودن.باهم بگو بخند داشتن.اما من کاملا مخالف این رفتارام .اوایل به روی خودم نمی آوردم و ساده از کنارش میگذشتم که یه وقت فکر نکنن حالا من خیلی حساسم.اما این اواخر دیگه گندشو درآوردن.هی این به اون میگه عشقم اون به این😑بعدم هی نگاه میکنن تو روی من میخندن.یه بارم شوهرم از دهنش دراومد گفت دختر خاله ش گفته تو زنتو طلاق بده منم از شوهرم طلاق بگیرم بیا با هم ازدواج کنیم.من از اونروز شدم اسفند رو آتیش.دیگه طاقت نیاوردم و به دختر خاله ش زنگ زدم که آره این حرفا چیه؟؟زد زیرش گفت من نگفتم دروغ میگه شوهرت.گفت ببینمش ازش میپرسم ببینم این حرفا چیه؟؟حالا شوهر منو بعد از ظهر دیده بهش گفته ،شوهر منم پیام داد که آره چرا رفتی گفتی و فلان و از این حرفا.منم الان به دختر عمه ش پیام دادم که مثلا بی خبرم از اینکه تو شوهر منو دیدی ،نوشتم هروقت دیدیش و ازش پرسیدی به منم خبر بده.پیامو یکساعته سین کرده ولی جواب نداده.مشکوکم بهشون.حس میکنم یه چیزی فراتر از یه شوخیه.حس میکنم شوهرم گفته جوابمو نده.شما بودین چیکار میکردین