صندلی معلم چوبی بود یکی
از پایه هاشو شکوندیم
اومد داشت میشست گفت سلاااااااااا، بوم 🥴
افتاد زمین 😂😂😂
لوله خودکارو در میاوردیم
نخود لوبیا میریختیم تو جیبمون
وقتی معلم روشو بر گردونده بود میزاشتیم دهنمون با لوله خودکار فوت میکردیم میخورد بهش 🤪
وقتی هم بر میگشت همینطوری آسمونو نگاه میکردیم 🙄🤣
رو صندلیش پونز میزاشتیم میومد میشست روش 😂
روزایی که کفش سر میپوشید دم در آب میریختیم موقع اومدن تو فاتحهَ ، 🤣😂🤣😂