الان دیدم ریپلای کردین
خواستم بگم ربطی به بچگی نداره ازش خاطره خوش نداشتم انرژی منفی میداد شکوندمش
اونم واقعا سوغاتیه کربلا نبود مادرشوهر من آنقدر واقعا سخاوتمند نیست سوغاتی بیاره
تو اوج دست تنگی همسر من و ورشکستگی برادرشوهر بزرگم و بازداشت شدنش واسه یه چک برداشتن با پدرشوعرم رفتن کربلا با تور هوایی و درجه یک...
برگشتنیم دید اگه هیچی نده همسرم قعر میکنه رفت از تو صندوقش یه مجسمه گچی مسخره آورد که دخترای خودش مایه آبروریزی میدونستنش
عادت داره هرسال تو خراجی عید میره آت اشغالای ارزون دست دو میخره طول سال تو مناسبتا کادو میده منم شکوندم وانمود کردم اتفاقی بوده اصلنم پشیمون نیستم