یه خواستگارداشتم اولین بار باهاش صحبت کردم شروع کردقربون صدقه رفتن جملات عاشقانه ابکی ایشون منو دیده بودمن هنوزندیده بودم گفتم من شماروباید ببینم نظر بدم گفت شما من رو دوست نداری دلت جای دیگست اصلا من یه چیز میگفتم اون یه چیز دیگه به نظرم ازفضا اومده بود خلاصه ازخودش رونمایی نکرد یه عکس هم فرستاد معلوم نیست کی بود خواهرش زنگ زد بیاد خونمون گفتم برادرت خودشو نشون بده چشم ردش کردم رفت الانم پیام عاشقانه میده کلا من رو اسکل کرده کرده اعتماد به نفسم رفته میگم چرا ادم اسکل گیر من میاد به خدا هم موقرهم سرسنگین هستم خیلی هم جدی