دعوا عروس و مادرشوهر

این قسمت خوبشه مامانم در حق من کارایی کرده که همه تو فامیل و اشنا میگن ما اگه بودیم تا اخر عمر دور این مادر و خط میکشیدیم همیشه میگم‌ بهش کاش یه رو بفهمم مادر واقعی من نبودی اون موقع دلم اروم میشد میگفتم چه زن خوبی بود من و چند سال تو خونش نگه داشت همین دو هفته پیش جوری ابرو من و برد جلو شوهرم از خجالت اب شدم

دوباره ازدواج کردی؟ کجا رفتی وقتی انداختت بیرون

دلم بابا خواست  

زندگیم و نه تا حالا این کار و نکرده چون دلش نمیخواد برم تو خونه اون یا یه وقت طلاق بگیرم برم حقوق بابام و بگیرم همیشه میگه زندگیت و بکن چون یبار جدا شدم خیلی هم مخالف بود خیلی زندگی بدی داشتم به مدت ۶ ماه هیچ خبری ازش نشد که یه وقت من ازش پول نخوام تو خوابگاه زندگی میکردم من و راه نداد 

اره بعد چند سال ازدواج کردم رفتم خوابگاه اون موقع سخت بود اما خب واسه من بهترین گزینه بود یه ریالم بهم کمک نکردن ۲۷۰ حقوق میگرفتم ۱۵۰ پول خوابگاه میدادم سال ۹۱ حساب کنید دیگه

چقدر سختی کشیدی 

باز خدا رو شکر بچه نداشتی تو اون موقعیت 

ایشا.... زندگیت پر از ارامش و راحتی باشه عزیزم 

بمیییرم برای دلت

ممنون عزیزم اصلا ناراحت نیستم روزای خوبی بود😊 تجربه فوق العاده ای بود زندگی با ۱۰۰ نفر تو یه خوابگاه حتی اون صف دستشویی و حمامم دوست داشتم من هیچ توقعی از مادرم ندارم 

خدا نکنه من اصلا ناراحت نمیشم عادت کردم به رفتاراش الان خیلی خوب شده قبلا خیلی اذیت میکرد یبار من دبیرستانی بودم مهمون داشتیم تلفن زنگ خورد برداشتم خواهربزرگم بود عشق مامانم یه دفعه مامانم گوشی چنگ زد گفت دفعه اخرت باشه با دختر من حرف میزنی نمیخوام دخترم با تو ج ن د  ه خراب حرف بزنه من ۱۴ سالم بود

خیلی خوبه 

خوشم میاد انقدر قوی و محکمی 

کاش منم یه زره مثل شما بودم 

موفق باشی عزیزم

پوستم کلفت شده😂 انشالله همیشه شاد و خوشبخت باشی عزیزم