کار دوست منو نکن لطفا
اونم خونه یه خوابه داشت ،اتاقو داده بود بچه،آخه از نظر اون بچه یعنی پیغمبر
برا انجام کارای زناشویی همش استرس داشت که بچه یهو از اتاق نیاد بیرون،در اتاقو قفل میکردن بچه متوجه میشد داد و بیداد که چرا منو زندونی کردین،یعنی اعصاب خودشو و شوهرش خورد بود تا جایی که زندگیشون تا مدتها تحت تاثیر بود