2737
2739
اره دقیقا خیلی نوشته بوده خیلی نزدیک 200تااسم ولی میگه اخر سر دلم رضا نداد ک اسم مذهبی نزارم سونیت ...

اصلا اسم یه چیزی که هرچی فکرش بکنی آخرش یه چیز دیگه میشه 

مامانم همیشه میگه خیلی فکر نکنید اسم بچتون چی بزارید بچه اسمش با خودش میاره

به پشم های خود بیاموز که هر تاپیکی ارزش ریختن ندارد🙃🙃


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بیشتر ویانا مدنظرمه.مرسی عزیزم بابت نظرت

قربونت😙لیانا هم دوس دارم😍البته لیا بدون "نا"هم قشنگه

ی شب خسته و کلافه از کارای روزمره در حالی ک پسر کوچیکمو گذاشته بودم روی پام و تکونش میدادم ک خوابش ببره پسردوسالم اومد جلوم وایساد گفت مامان دُمّه هامو میبندی؟نگاش کردم اشک تو چشام حلقه زد گفتم آره ک میبندم عمر مامان!با بستن آخرین دکمه، ی قطره اشک از رو گونم سر خورد اومد پایین...وقتی داشتم دکمه هاشو میبستم ب این فکر کردم ک چند سال دیگه پسرم اونقدر بزرگ میشه ک دیگه ب دکمه نمیگه دُمّه و اون روز قطعا خودش دکمه هاشو میبنده همون لحظه دلم واسه لحظه ای ک دکمه هاشو میبستم تنگ شد...
اصلا اسم یه چیزی که هرچی فکرش بکنی آخرش یه چیز دیگه میشه  مامانم همیشه میگه خیلی فکر نکنید اسم ...

اره دقیقا

ساراهم خیلی دوس داشته

مامان من خیلی انتخاب میکنه اخرسر مذهبی میزاره خخخ سر بچه سوم ک نخواستیم داشتیم ب اوردنش فک میکردیم نفس وایلین دوس داشت بعداخر سرمیگفت اسم اعمه نزارم حس میکنم حقمو بهش ادانکردم وناراحتم میکنه بازمیگشت دنبال مذهبی خخخ 

2731
اره دقیقا ساراهم خیلی دوس داشته مامان من خیلی انتخاب میکنه اخرسر مذهبی میزاره خخخ سر بچه سوم ک نخو ...

امضات خیلی زیباست با اجازت کپی میکنم

ی شب خسته و کلافه از کارای روزمره در حالی ک پسر کوچیکمو گذاشته بودم روی پام و تکونش میدادم ک خوابش ببره پسردوسالم اومد جلوم وایساد گفت مامان دُمّه هامو میبندی؟نگاش کردم اشک تو چشام حلقه زد گفتم آره ک میبندم عمر مامان!با بستن آخرین دکمه، ی قطره اشک از رو گونم سر خورد اومد پایین...وقتی داشتم دکمه هاشو میبستم ب این فکر کردم ک چند سال دیگه پسرم اونقدر بزرگ میشه ک دیگه ب دکمه نمیگه دُمّه و اون روز قطعا خودش دکمه هاشو میبنده همون لحظه دلم واسه لحظه ای ک دکمه هاشو میبستم تنگ شد...
2738
راحت باش گلم ممنونم

راحتم😁کپشن کردم پست گذاشتم رفت...😂😂😂😂

ی شب خسته و کلافه از کارای روزمره در حالی ک پسر کوچیکمو گذاشته بودم روی پام و تکونش میدادم ک خوابش ببره پسردوسالم اومد جلوم وایساد گفت مامان دُمّه هامو میبندی؟نگاش کردم اشک تو چشام حلقه زد گفتم آره ک میبندم عمر مامان!با بستن آخرین دکمه، ی قطره اشک از رو گونم سر خورد اومد پایین...وقتی داشتم دکمه هاشو میبستم ب این فکر کردم ک چند سال دیگه پسرم اونقدر بزرگ میشه ک دیگه ب دکمه نمیگه دُمّه و اون روز قطعا خودش دکمه هاشو میبنده همون لحظه دلم واسه لحظه ای ک دکمه هاشو میبستم تنگ شد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز