آجی الان ک ن والا ولیییی میگن ک بچه بودم
۲ تا دوست داشتم ک مامانشون با مامان من دوس بودن بعد من به دنیا اومده بودم تولد برام گرفته بودن اون اولا خب فیلم بردار اورده بودن و کلی شلوغ بوده تولدم و کادو آن چنانی و کلی طلا و کلی بزن و برقص و دیگه خیلی شلوغ تصور کنید... بعد مامانم براشون تعریف می کرده تولدم رو گفتن فیلمش رو بزار مامان منم میزاره اون موقع ۸ سالم بود دوستامم می بینن و حسووودی می کنن
هیچی منو می برن تو اتاق اون دوتا نمی دونم چیکارم می کنن (یادم نمیاد) منم میام وسط هال غش می کنم😂😂😂 و کلی حالمو بد نشون می دم😂 دیگه اون دوتا دوستم داشتن از ترس می مردن می گفتن ما کاریش نکردیییم😂🤪