سرزایمانم خیلی سختی کشیدم بچم زود به دنیا امد رفت تو دستگاه بد که خدابهم برش گردوند تو۵ماهگی یدفعه بی دلیل مریض شد بستریش کردن گفتن رفته توکما خیلی الکی ک دکتر گفت فقط معجزه خدا برش گردوند بدازاون من وسواس وترسم بیشترشد برای اینکه مریض نشه هیج جا نرفتم توخونه تنها بدون شوهر ک کمکم کنه وبچه بزرگ کردم وروز ب روز افسرده تر وترسو ترهمش بلاهای مختلف سربچم میاد حتی الان ک دوسالش شده همه هم میکن بخاطر وسواست وترسته ولی دست خودم نیست خیلی تنهام ازهمه کس وهمه جا فراریم حالمو هیچ کس نمیفهمه فقط مرگ ک حالمو خوب میکنه