آره بنده خدا ولی خب رفتارشم چندش بود کاش پسرِ یه لحظه بغلش میکرد بخدا آروم میشد چون فشنگ معلوم بود دچار تنش شده
من خودم همون ترم اول دانشگاه که بودم عاشق یه دانشجوی دکترا شده بودم مردک فهمیده بود یه بار داشتم با مترو برمیگشتم خونه اومد صاف جلوم نشست باورت نمیشه ولی دچار خنده های هیستریکی شده بودم اصلا هم دست خودم نبود