وای خدا مردم وقتی داشتم پروفایلتو نگا میکردم تلویزیون تبلیغ دلپذیر داشت...اون میخوند این سس چیه.... ...
خخخ
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
عزیزم میگن داستان زندگیتوگذاشتی خیلی جالب بوده میشه دوباره بزاری خواهشا...
گلم تایپ شدشو دیگ ندارم باور کن شاید ده ها پیام دادن که بهم لطف داشتن و خواستن داستانمو برگردونم اما چون نی نی یار ترکوند دیگه دست من نیس
پروردگارا یاری ام ده تا بدون اینکه از ایمان افراد بپرسم و بدون اینکه بدردم بخورند ، همدل و همدردشان باشم زیرا در سودای هر انسانی “ روح تو ” خانه گزیده است !
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
عزیزم میشه بپرسم چرا به هم نرسیدین؟ ازدواج کرده؟شما ازدواج کردین؟
نه عشق بچگی بود من اصلا قصد بازی بود اون جدی گرفت کلا همه پسرایی که با من بودن منو خیلی جدی میگرفتن و من فقط مسخره بازی میکردم ضربشم شدید خوردم.اره میلاد هم ازدواج کرده هم بچه داره تو یه شهریم و اکثرا میبینمش منم ازدواج کردم و بچه دارم اون منو میبینه به زنش نشون میده چون واقعا دوستم داشت حتی مامان باباش باهام در تماس بودن ولی من خل بودم دیگه