من اگ نمیکردم باید مامانش انجام میداد سن بالاست و سیده هست .نمیتونم خجالت میکشم بشینم مادرش انجام بده.ولی فرهنگ اینا خیلی فرق داره دیروز کتاباش از دستمون افتاد بند کیف منم پاره شد خواهرشوهرم میخندید.همسایه روبرمون مرده با تعجب نگامون میکرد اخه مشهد اینجوری نیس کسی وقتی وسایلش بریزه زمین و کیفشو خراب بشه نمیخنده ک.اصلا براشون هیچی مهم نیس.همینک جاری ام ک با خواهرشوهرم دوسته دس ب هیچیم نمیزنه ماروهم یبار شام دعوت نکرده با پررویی خواهرش بمن گفت تو یبار بمن باید شام بدی تا خواهرم (ینی جاریم) دعوتت کنه.شرط میذاشت.منم شهراونا بودم هیچی نگفتم .بعدشم دیگ باهاشون سرسنگین شدم.یهو پاشدن دوتایی اومدن اینجا .زنگ زده خواهرشوهرم ب گوشیم ک فلانی و خواهرش مشهدن .منم محل ندادم.چطور روشون میشه ؟البته همه اینا تقصیر شوهرم هس .بیخیاله .چون میدونه تا بگه ندارم من مجبورم از مادرم بگیرم.یبار نگرفتم ۴۸ساعت حتی ی تکه نون تو خونه نبود .خودشم نمیخورد .راه قهر کردنم نداشتم .بعدا فهمیدم اون دوروز میرفته مغازه نون همبرگر میخورده ولی واس خونه نون نمیخریده منم کلید نداشتم برم بیرون.
به نظر من خیلی داری اشتباه میکنی . ببین تجربه به من ثابت کرده که با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد . اگر اونا انقدر پررو تشریف دارن تو هم اصلا رودربایستی نکن باهاشون . زن عموی منم خیلی روداره . ما اول خیلی رعایت میکردیم ولی وقتی دیدیم انقدر پرروا ما هم مثل خودش باهاش رفتار کردیم . به نظر از این بیخیالی شوهرت به نفع خودت استفاده کن .اشکال نداره حتی نون هم جلوی خانوادش نذار وقتی ندارید . اصلا و ابدا هم از مادرت کمک نگیر دیگه . اگر میخوای خودت یواشکی برو خونه مامانت اینا یه چیزی بخور و برگرد ولی نذار شوهرت عادت کنه که خرجش رو مامانت اینا بدن
بیخیالی شوهرم فقط واس منه.واس خودش بهترینارو میخاد.خونه غذا نباشه میره بیرون خودشو سیر میکنه .من براش مهم نیستم مگ منفعتی ازم بهش برسه.وگرنه دوروز تو خونه نون نداشتیم نخرید میرفت بیرون خودش همبرگر میخورد بمن میگفت هیچی نخورده .ازش متنفرم.از من فقط دارن کار میکشن دیروز خواهرشوهرم گفت شهرو بلد نیستم همراهم بیا تا فلان مغازه رفتیم شوهرمم روبروی همون مغازه کار میکنه من فک میکردم پنج تا کتابه .سیصد تا کتاب بود گفتم بهش داداشتو بگم بیاد کمکمون گفت نه اون گناه داره.دوتا زن اینارو بردیم.ولی اگ میگفتم ن من تو عمرم بارکشی نکردم میرفتم شوهرمو صدا میزدم باز همین خواهره با شوهرم دوتایی میگفتن پس زنته ک نمیذاره تو کار کنی تو مغازه درنتیجه پس حق داری ک پول نداری درنتیجه بایدم مادرزنت خرجتو بده.انقد رو داره ۴۱سالشه مجرده عین مادرشوهر شده واسم
اگ بخام اینکارو کنم باید دور بشم از مامانم.یکسال دور بودیم تازه دوماهه اومدیم اینجا .سریع فامیلای شوهرم ریختن سرم.میگن خوبه پسره ک پول نداره مادرزنش مجبوره ابروداری کنه.ولی من فکرامو کردم ب مامانم میگم خونه خواهرمو نمیخام .چون طبقه سه هست.برمیگردم گرگان.یمدت دور باشم.ولی بقول تو باید مث خودشون بشم .هرچی محبت کردم بهم بچشم کلفت نگاه کردن.الانم این خواهرشوهرم خ بدجنسه اینهمه خوبی کردم جلو چشمم زنگ میزنه ب اون جاریم ک باهاش قهرم میگ عه فلانی جون زنگ زده.باید برم اونسر شهر دور از مامانم خونه اجاره کنم.وقتی ام مهمون خواست بیاد هیچی ب مامانم نمیگم.هرچند شوهرپررو ام زنگ میزنه ب بهانه احوالپرسی ب مامانم میگ مهمون داریم ک مامانم مجبور بشه پول بریزه تو کارتش.باید ب مامانم بگم این پول دادنا و ابروداری کردنها باعث حفظ زندگی من نمیشه.
آره .اونروز دیدم داره سفره پاک میکنه جاری همون بیتربیته نشست نگاه کرد دخترشم همینطور خدایی از خودشیرینی نبود دلم سوخت ک انقد مظلومه گفتم بده من پاک کنم .اخه نهارو خودش درست کرده بود .لابد خسته اس.یا یبار یحچال پاک میکرد هیشکی محلش نمیداد رفتم کمکش.میگفتم سیده .ازم کم نمیشه کمکش کنم.ولی انگار عادتشون شد
یچیزی بگم من ازدواج قبلیم دقیقا برعکس بودن مادرشوهرم خ تمیز شیک میگشت .همشم میخاست عروساش کار کنن دختراشم ب کار میگرفت حتی شوهرم خ کاری فعال بود .ولی اینا برعکسن .خونه مادرشون سوسک بزرگ داره میگن بخاطر قدیمی بودنه .سقف خونه ریخته ماشین لباسشوییشون خرابه من اونجا بودم لباسامو بردم خونه خواهرشوهرم.بعد این مجرده با خنده میگ من با دست میشورم تو چرا نمیشوری .
بگو من عادت ندارم با دست بشورم . ببین به نظر من تو باید اول خودت رو تغییر بدی . اول باید خودت به خودت احترام بذاری تا دیگران هم بهت احترام بذارن . وقتی که میبینی بقیه نشستن و کار نمیکنن تو هم بشین و کار نکن. من دو تا خواهر شوهر دارم . یکیشون خیلی کار میکنه تو خونه و یکیشون اصلا دست به سیاه و سفید نمیزنه . وقتی میرم خونه مادر شوهرم اگر اون خواهر شوهرم که کار میکنه خونه باشه منم سعی میکنم کمکش کنم ولی اگر اون باشه که کار نمیکنه منم مثل خودش فقط میشینم یا خودم رو مشغول یه کار دیگه میکنم . بعد هم بدون تعارف و خجالت خیلی محترمانه و آروم جوابشون رو بده . مثلا وقتی خواهرشوهرت به جاریت زنگ میزنه بعد از اینکه قطع کرد بهش بگو مگه تو نمیدونی من با اون قهرم . چرا از طرف من دعوت میکنی ؟ به نظر من مشکل تو سکوته . تو فقط سکوت میکنی .من نمیگم دعوا راه بنداز ولی نذار حرف تو دلت بمونه .
