,جاری نگو بلا بگو من جاریم 3 سال بعد از من اومده وبه خاطر اینکه پدر و مادر شوشو با من خوبن و خودشون من رو انتخاب کردن با من خیلی لجه چون با ازدواج اونا اصلا موافق نبودن
در ضمن دوستای خوبم عروس جدید تا چند وقت عزیزتره بعدش که میگذره از رونق میافته
جاری من هر کاری میکنه تا از من کم نیاره من یه تیکه طلا میخرم اونم عین همون رو خرید و از اولم جلوگیری نکرد تا به قول خودش بچش بشه نوه اول
در ضمن دوستای خوبم عروس جدید تا چند وقت عزیزتره بعدش که میگذره از رونق میافته
جاری من هر کاری میکنه تا از من کم نیاره من یه تیکه طلا میخرم اونم عین همون رو خرید و از اولم جلوگیری نکرد تا به قول خودش بچش بشه نوه اول
نمیدونم چی تو رابطه بین جاریها هست که اینقدر آدم باهاشون یه جوریه
چه من که جاری یکی دیگه ام
و چه یکی دیگه که جاریه منه
من با همه خیلی خوبم با خواهرشوهرام مثل خواهر خودم رفتار میکنم
مادرشوهرم رو خیلی دوست دارم
اینقدر که همکارام بهم میگن بچه مثبت
اما نمیدونم چرا با جاریم یه جوریم
اصلا نمیتونم مثل بقیه خونواده باهاشون باشم
دست خودم نیست ولی خب از اینکه مادرشوهرم من رو بیشتر دوست داشته باشه خیلی کیف میکنم
ههههههه
در ظاهر خیلی خوبیم ولی احساس میکنم اون با من رقابت میکنه
مثلا عین همون عروسی که ما گرفتیم اونم گرفت
یا اینکه همش میگه اول تو باید بچه بیاری که به قول مادر شوشو که میگه اون میخواد ببینه ما واسه تو چی میخریم یه وقت کمش نذاریم
هههههههههه
در کل من که بدی ازش ندیدم تا آینده چی بشه
چه من که جاری یکی دیگه ام
و چه یکی دیگه که جاریه منه
من با همه خیلی خوبم با خواهرشوهرام مثل خواهر خودم رفتار میکنم
مادرشوهرم رو خیلی دوست دارم
اینقدر که همکارام بهم میگن بچه مثبت
اما نمیدونم چرا با جاریم یه جوریم
اصلا نمیتونم مثل بقیه خونواده باهاشون باشم
دست خودم نیست ولی خب از اینکه مادرشوهرم من رو بیشتر دوست داشته باشه خیلی کیف میکنم
ههههههه
در ظاهر خیلی خوبیم ولی احساس میکنم اون با من رقابت میکنه
مثلا عین همون عروسی که ما گرفتیم اونم گرفت
یا اینکه همش میگه اول تو باید بچه بیاری که به قول مادر شوشو که میگه اون میخواد ببینه ما واسه تو چی میخریم یه وقت کمش نذاریم
هههههههههه
در کل من که بدی ازش ندیدم تا آینده چی بشه
من یه جاری دارم 31 سالشه شوهرش که معتادو بیکاره .. من از همه نظر ازش سرترم.. کاریم به من نداره ولی این محبتای مادر شوهرو خواهر شوهرم باعث میشه من بهش حساس شم...
اخه قبل اینکه اینجوری بشه هم بهش محبت میکردن.. دلیلشم این بود که خانواده دختره فقیرن.. الان یه بهونه دیگه دستشونه.. کلا همشون به هم محبت میکنن فقط به من نمیرسه .. 2 تا خواهر شوهرام دارن خودشونو واسه هم میکشن .. ما یه خواهرم نداریم !!
افاااااااااا داره اهنگ گوش میده ه ه ه ببخشش هههههه
من یک جاری دارم 5 سل از من بزرگ تره و دیر تر از من ازدوج کرد حدود یک سال
از اول من باهاش خیلی خودمونی بودم و شوخی می کردم باهاش
و همیشه احترام هم رو داریم و حسابی با هم درد دل می کنیم و .......
اون از من تجملاتی تره و....... ولی من مشکلی ندارم و چشم و همچشمی نمی کنم اصولا با هیچکس
و خدا رو شکر تو این 5 سال مشکلی نداشتیم
برای زایمانم هم اومد کمک و کلی کمکم کرد خدا خیرش بده
از اول من باهاش خیلی خودمونی بودم و شوخی می کردم باهاش
و همیشه احترام هم رو داریم و حسابی با هم درد دل می کنیم و .......
اون از من تجملاتی تره و....... ولی من مشکلی ندارم و چشم و همچشمی نمی کنم اصولا با هیچکس
و خدا رو شکر تو این 5 سال مشکلی نداشتیم
برای زایمانم هم اومد کمک و کلی کمکم کرد خدا خیرش بده
دوباره سلام عزیزا می بخشین دیشب نشد دوباره بیام
ناهید جون من و جاریم هم یه جورایی جلو فامیل با هم خیلی خوبیم و مثلا اون بهم خیلی جلو پدر مادر شوهرم احترام می زاره ولی امان از وقتی که تنها گیر هم می افتیم ......... می خواد سر به تن من نباشه . ذاتا حسوده یه ذره هم اهل جادو جنبل و خرافاته مثلا حلقه شوهرش گم شده بود. سریع گوشه روسریشو گره زد و یه چیزایی زیر لب خوند و بعدش معلوم شد که بابا پسره حلقه اشو تو دستشویی خونشون در آورده بوده یادش اومده و رفت ورش داشتو یا خودش تعریف می کرد که شبا شوهرش تو خواب یه دفعه از خواب می پرید رفتم واسه اش دعا گرفتم می زارم زیر بالشش و تو آب یه چیزب هست میریزم می دم می خوره حالش بهتر شده..................
واییییییییییییییییییییی می گم که خیلی فرهنگش...........
ناهید جون من و جاریم هم یه جورایی جلو فامیل با هم خیلی خوبیم و مثلا اون بهم خیلی جلو پدر مادر شوهرم احترام می زاره ولی امان از وقتی که تنها گیر هم می افتیم ......... می خواد سر به تن من نباشه . ذاتا حسوده یه ذره هم اهل جادو جنبل و خرافاته مثلا حلقه شوهرش گم شده بود. سریع گوشه روسریشو گره زد و یه چیزایی زیر لب خوند و بعدش معلوم شد که بابا پسره حلقه اشو تو دستشویی خونشون در آورده بوده یادش اومده و رفت ورش داشتو یا خودش تعریف می کرد که شبا شوهرش تو خواب یه دفعه از خواب می پرید رفتم واسه اش دعا گرفتم می زارم زیر بالشش و تو آب یه چیزب هست میریزم می دم می خوره حالش بهتر شده..................
واییییییییییییییییییییی می گم که خیلی فرهنگش...........
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
