بچه ها پریشب اومدن تاریخ عروسی برامون مشخص کنن ولی عجب تاریخ مشخص کردنی پدرشوهرم از شهرشون اومده اینجا مونده که کارای بچه شو بکنه مثلا خیر سرش نه تا حالاهیچ کمکی بهش نکرده ولی بابای من هم تو پول خونخ خریدن کمک کرد هم جهیزیه خرید وقتی بابام میگه شما کمک بهش نکردین صاف صاف میگه پولایی که شوهرم کار کرده مال اونه شوهر من تازمانی که نرفته سر خونه زندگیش هیچ پولی نداره از خودش چقدر این بشر پرروئه شوهر من صبح تاشب سرکاره واسه خرج زندگی اونوقت این اینجوری میگه برگشته میگه عروسی تو شهرما باشه درحالیکه خونه ما و خونه من وشوهرم تهرانه فامیلامون شهرستان دیگه ای ان که همه میان بابام میگه زشته من هم عقد بیام شهرتون هم عروسی میگه شما باید خرج مهموناتونو خودتون بدین دوست ندارین خودتون ی مراسم تو تهران بگیرین شوهرمم لال میشه جلو اونا هیچی نمیگه چیزیم بهش میگم میپیچونتم پولم هیچی نداره چون اگه داشت خرج میکرد باباشم که یه مفت خور که شغل درست حسابی تو عمرش نداشته از یه طرف حالم از اون به هم میخوره از یه طرف بد از دست شوهرم عصبانیم چون ازوقتی باباش اومده فقط دوساعت اومد خونه ما با پدرش دیگه نیومد درحالیکه من خیلی حالم بد بود به خاطر این اداهاشون به شوهرم گفتم بمون پیشم ولی نموند نمیدونم همش نگران ایندمم