میگن یه شخص بسیار مومن و با خدا میمیره، دوستش اینو خواب میبینه که سیاه سوخته و جزغالست، میگه تو که انقدر انسان شریفی بودی، تو معاملاتت کم نمیذاشتی، امانت دار بودی ، نماز روزت بجا بود، حق الناس به گردنت نبود چرا تو این وضعی؟ میگه منو میبینی این شرایطمو؟ من به یک "آه" این عذابها شاملم شده، دوستش میگه چطور؟ اون فرد میگه یه دختر بسیار نجیب و خانم تو همسایگی ما بود که من قصد داشتم وقتی پسرم از سربازی برگشت اون دختر رو برای پسرم بگیرم، از اونجایی که همه منو به درستی و راستی وایمان میشناختن یروز اومدن دم حجره من از این دختر تحقیق، فهمیدم خاستگار داره، من هیچی نگفتم فقط یه آه کشیدم، نخواستم دروغ بگم در مورد اون دختر ولی چون برای پسر خودم می خواستمش فقط یه آه کشیدم که اینها فکر کنند من چیزهایی میدونم ولی نمی خوام بگم، از اون روز دهن به دهن چرخید فلان شخص فلان دخترو تایید نکرده و حتما دختره مشکل داره که فلانی تاییدش نکرده، گذشت و پسرم از سربازی اومد و گفت من الا و بلا این دخترو نمی خوام و خودم عاشق شدم می خوام با کس دیگه ازدواج کنم، پسرم با دختر دیگه ازدواج کرد و اون دختر موند تو خونه و به یک آه کشیدن من بی آبرو شد و شد پیر دختر، من الان به اون آه عذاب ازم برطرف نمیشه....
اون طرف که با یک عمر عبادت به یک آه اون وضعیتشه این خانم و دختراش می خوان جواب خدا رو چی بدن؟ و عجیب این قضاوت دیگرانه، چقدر قرآن مهجوره ،نشسن پای قرآن و این
جور قضاوت؟ نمیترسن همون قرآن بزنه تو کمرشون؟
دختره ادم خوبی بوده که خدا شوهر جدید رو سر راهش قرار داده! از قلب پاکش بوده ! به این زن احمق میگفتی قرانت بخوره تو سرت ! تو که میددنستی مشکل اصلی مال پسر خودت بوده و دختر بیچاره ده سال دم نزده ، چرا الکی ابروشو میبردی؟؟ میگفتی عزیز جان این بلاهایی که داره سرتون میاد چوب خداست که صدا نداره!! به جای این کارا و غیبتا برو از عروس سابقت حلالیت بگیر شاید خدا بخشیدتون !!!
