اینجا که بعضی چیزارو میخونم میگم نکنه بعداپشیمون بشم...اخه شوهرم ک اهل خیانت واینا نیس...ولی خب به بعدش که فک میکنم به اخلاقای خودش و باباش به زورگویی هاشون به اشکایی که ازم دراوردن....میگم ن منم حقمه روی ارامش ببینم چرا اخه بایدتو21سالگی بشینم پای کسی که استقلای عقلی نداره که هیچ به حرف باباشه هی زورمیگه...مشکل روانی داره...گاهی میگم ینی منم میشم مطلقه😔درسته عاشق شوهرم نبودو این چن روزه با ندیدنش ارامش دارم ولی خب میگم حیف اون همه محبتم به خودش و خونوادش....دلم میخاد با یکی یه دل سیرحرف بزنم😢تواین دوروزه حتی ی قطره اشکم براش نریختم دیگ برام مهم نیس...اونم معلومه میلی بهم نداره هیچ خبری ازش نیس....امیدوارم روزای بعدی هم همینجوری بگذره😔