بچه ها هر کدومتون اگه کسیو گم کردید دارید دنبالش میگردید بیاد از خصوصیاتش بگید یا اسمی چیزی شاید فرجی بشه و بتونیم پیدا کنیم
❤️فلانی پسرزاس...اولین فرزندش پسراست...پسر پسر قند عسل,پسر پسر قند و نباتفلانی زايمان کرد...شکم اولش است؟دختر؟...وای دختر؟...و هیچ کس ندانست دختری که ديگران برای ورودش به اين دنيا از واژه ی (وای)استفاده کردند، اکنون سوگولی پدرش هست و عسل مادرش...دختر غم خوار مادراست،اولين خمیدگی کمر پدر به چشم دخترش می آید...دختر چین و چروک های اطراف چشم مادر را از بر کرده،مادر امروز يک چين، بر گوشه ی چشمان معصومت اضافه شده است...ترس از جدایی از پدر,دوری از مادر وجود يک دختر را هزاران بار ميلرزاند...دختر بودن کار دشواريست، اينک درک ميکنی، چرا اولين بار برای وجود پر مهرت (وای)گفتند؟...چون همه ميدانستند که ای (وای)تحمل اين همه غصه برای تو کمی بزرگ است...دختر بودن کار سختیستQ
منم پسرم و سپرده بودم به شوهرم سه سالش بود رفته بودیم وان ترکیه 😭😭😭😭منو همسرم داداشم و زن ...
منم بچمو سپرده بودم ب شوهرم دو سالش بود بازار بودیم رفتم داخل ی مغازه کفش انتخاب کنم نگو بچه بهونمو گرفته اینم گذاشته تو پیاده رو ک بیاد دنبالم بچه هم ی خانمه رو میبینه فکر کرده منم میره دنبالش از مغازه ک اومدم بیرون بچه رو ندیدم ب شوهر گفتم کجاس گف اومد تو مغازه دنبالت مثه دیوونه ها این ور اونور میدویدم تا دیدم رسیده اون سمت خیابون پاهام سست شده بود نمیتونستم از جام تکون بخورم شوهرم رف دنبالش آوردش از اون لحظه دیگه هیچ وقت بچمو نسپردم ب باباش آخه مردا بی مسئولیت و هوااس پرتن تا چن روز گریه میکردم 😢😢😭😭😭
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
او سالهاست که فرشش زمین و لحافش آسمان خداست و شبهای سرد و سوزناک سال را در بهشت رضا و شبهای تابستان را در ساحل شرجی دریای چالوس سر بر بالین میگذارد و زیر لب زمزمه کنان نام مقدس مادر را با چشمانی اشکآلود و دلی لبریز از حسرت نوازشهای مادرانه بر زبان رانده و خود را به رویای خواب میسپارد.
کسی اگر از خانواده او سراغی دارد لطفا بخاطر رضای خدا خبری بدهد
من یه دوست داشتم نزدیک بیست ساله خبری ازش ندارم اگه خودش یا نزدیکانش خبری دارن بگن ممنون اسمش فاطمه طبیبی اسم دومش راحله سیده بود دبیرستان الزهرا شیراز باهم بودیم بعدش رفتن نجف آباد اصفهان دیگه خبری نشد یه خواهر به اسم مهرنوش ویه برادر کوچکتر اسمش امیر بود ممنونم سال ۷۹