دلخوشی کوچیک من ویو خونمونه که هربار از پنجره بیرون رو نگاه میکنم کلی حس خوب میگیرم
یا افتابی که مدام تو خونه میچرخه دلم و خونم رو گرم میکنه
گلهام که گاهی باهاشون حرف میزنم
شوخی های من و همسرم
تلفنی حرف زدن با پدر و مادرم
شبا گشتن تو نو بهار و خرید از مغازه ها و دستفروش ها
پیاده روی عصرا
راستی اومدن پاییزم خودش دلخوشیه من عاشق پاییز و زمستونم
و کلی دلخوشی کوچیک و ساده دیگه....