میخوام ب شوهرم بگم دیگه دوسش ندارم

پس توام برای نگهداشتن زندگیت مجبوری خواهر،اگه بخوای کشش بدی و منتظر باشی اون دردتو بفهمه یا به تو حقو بده سخت در اشتباهی.پس حالا که اینو متوجه شدی همه چیزو فراموش کن.یکمم سر سنگین باش باشوهرت تا بفهمه چه خبره ولی نه خیلی،خونه اونام برو تا نگن تقصیر توعه.اگه نری همه چیزو پای تو میذارن

عزیز توهر چقدم خوب باشی بازم یه چیزی میشه پس فراموش کن و خودتو ناراحت نکن بیخیال بیخیال باش.اینطوری تو بگذری بخدا شوهرت بیشتر قدرتو میدونه،ما از اول عروسیمون با مادر شوهرم زندگی میکنیم تو یه خونه،بخدا بدترین عذاب دنیارو دارم می کشم شوهرمم خیلی دوسم داره اما همش میگه گذشت کن ببخش فراموش کن.منم عادتم شده.

خوبه قبلا این حرفوازشوهرت شنیدی بازم میگی براش مهم نیست خب چیکارکنه بنده خدا.ول کن مامانه روبچسب به شوهرت چندساعتی که میری اونجاروسخت نگیربه خودت شوهرتم کم کم رفتارش بهترمیشه.توخوب باش دلتوصاف کن

مادرشوهر من خیلی اذیتم کرده خیلی !! اصلا دلم نمیخواد باهاش یک کلمه حرف بزنم!

ولی چون میدونم شوهرم مادرشو میپرسته باید سیاست داشته باشم شوهرم روز مادر ماموریت بود ولی خودم رفتم واسه مامانش پارچه خریدم و صبر کردم شوهرم بیاد کادوشو بدیم 

این کارا باعث میشه دیگه حرف اونو باور نکنه 

چون مردها عقلشون به چشمشون هست! توهم نجنگ از این به بعد باسیاست پیش برو اینجوری در نهایت ارامش شوهرتو میکشونی سمت خودت

باور کن‌دخترا دنباله همینشم میگردن پیدا نمیکنن

عزیزم شوهرت یه مردعادیه معصوم که نیست خودماهیچ ایرادی نداریم زندگی روسراین مسائل به کام خودت وهمسرت تلخ نکن امتحانش ضررنداره.خوش باشین همیشه ان شاءالله .همسرمنم رفتارش اینطوریه خیلی کنارمیام.منکه نمیتونم خونواده اونوعوض کنم خودم رویکم تغییرمیدم به خاطرزندگیم وبچه هام

تنها راهش اهمیت ندادنه گلم.بخدا حقو بهت نمیده