واااای خدا یاد خودم افتادم....
یادم نیست چندم ابتدایی بودم ولی هنوز ۹سالم نشده بود به شاگردای کلاس دفتر فانتزی های خوشگل بود از اونا جایزه داد معلم سرکلاس ...
منم معدلم خوووب بود ولی شاگرد نبودم ..
فقط یادمه به شدت حسودیم شد و دلم میخاست مامانم رو خوشحالکنم و جلوی فامیل تعریفم کنه ، هنوزم یادم میاد عذاب وجدان میگیرم رفتم زنگ تفریح دفتر رو از کیف شاگرد کلاس برداشتم عصر با خوشحالیه تمام بردم خونه گفتم معلممون چون معدلم خوب شده به منم جایزه دادش...
مامانم خیلی خوشحال بود بابامم همینطور !
ولی خیلی حس بدی بود هیچوقت خودمو نمیبخشم !
درس عبرتی شد برام تا برای بچه ی خودم جوری تربیتش نکنم و مقایسش نکنم تا دست به هرکاری بزنه...