2733
2734
چ مامانای خوبی دارین شما

نه اتفاقا مادرم بارها مانع طلاقم شد و ازین بابت ازش دل چرکین شدم. ..... به خودشم بارها گفتم. .... شاید اگه توی خونه محدودیت ایجاد نمیکرد و اینهمه سرکوفت ازدواج نکردن منو نمیزد و بارها عروس شدن این دختر و اون دخترو به من پز نمیداد و سرزنش نمیکرد شاید الان توی رشته پرستاریم بهترین بودم و مدیون دو تا دختر بچه نبودم. ..... و اگر میزاشت همون دوران عقد که پشیمون شدم تموم میکردم و جدا میشدم خیلی بهتر از الان بود. ......



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نه اتفاقا مادرم بارها مانع طلاقم شد و ازین بابت ازش دل چرکین شدم. ..... به خودشم بارها گفتم. .... شا ...

آی گفتی.ک خیلیامون بخاطر همین چرت و پرتا تو این باتلاقیم....بدبخت شدیم.....

2728
من با ریسم مشورت میکردم. دیگ طلاق ک گرفتم همون ریسم اومد خاستگاریم داریم ازدواج میکنیم

اون برات شوهر نمیشه ها ازدواج نکن یه روز به حرفم میرسی خیلیا اینکارو کردن پشیمون شدن چوون همیشه بهت  شک میکنه اون الان.کلش داغه نمیفهمه اشتباه نکن بزگرد سره زندگیت

من با خواهرم مشورت ميكردم هميشه تا قبل از اينكه ازدواج كنه ، بعد كه اون نامزد كرد ديگه هيچ وقت جز در مورد روزمره باهم حرف نميزنيم ، 

يك مدت با رييسم حرف ميزدم ، اما يكهو ديدم دارم عادت ميكنم ، رابطه مو كامل قطع كردم 

در نهايت همه مون تنهاييم و خودمون بايد از پَسِ مشكلامون بربيايم

من با هیچکس

یعنی دلم میخواد با مامانم حرف بزنم ولی بعدش میگم حالا یه بحثی بین ما شده یه ساعت بعد یا یه روز بعد فراموش می‌کنیم چرا اعصاب اونو بهم بریزم یا چرا اونو نسبت به دامادش بدبین کنم 

حتی یه بار ما حرفمون شد بیرون بودیم اون هم گاز داد گفت مستقیم میبرمت خونه مامانت دیگه نیا خونه من

پسرمم گریش گرفت گفت نه بابا من دلم برای مامان تنگ میشه

بعد منو پسرم پیاده کرد رفت دنبال کارش

گفت برگشتم میام دنبال پسرم ولی تو همونجا باید بمونی

منم رفتم خونه مامان چیزی نگفتم تا حدودا دو ساعت بعد برگشت

در زد منم آماده رفتن دم در با خنده گفتم بریم گفت نه فقط پسرم بیاد

مامانم همون موقع پشت سرم بود اومده بود تعارف کنه شوهرم بیاد داخل منم هیچی به مامان نگفته بودم اون دو ساعت

مامان یهو گفت چی شده اونم اومد داخل و شروع کرد تعریف کردن و گفت اینجوری شده

مامان شاخ درآورد

گفت نگاه کن تو رو خدا. دخترم دو ساعته اینجاس ناراحت بوده ولی اصلا به رو خودش نیاورده که من بفهمم

کلی از شوهرم تشکر کرد که بهش گفته🤣


کلا عادت ندارم با کسی در مورد زندگیم درد دل کنم یا مشورت بگیرم میگن اونا که توی زندگی من نیستن بدونن چی شده پس کمکی هم نمیتونن بکنن

میسازم زندگی رو به سازم♥😍♥😍

داداشم همیشه میگه اول بشین فکر کن ببین اون که میخوای براش دردودل کنی کیه

ببین واقعا دلسوزته یا کاری برای حل مشکلت ازش برمیاد یا نه

گفت اگه نمیاد چی میشه هیچی آخرش یا توی دلش میگه آخی چقدر گناه داره و همیشه بهت ترحم میکنه

یا اینکه اگه حسادت داشته باشه تو دلش خوشحال میشه و میگه اووووفی پس خوشبخت نیس

میسازم زندگی رو به سازم♥😍♥😍
2740

عزیزم وقتی شوهرت پای حرف دلت نمیشینه با مادرت فقط مادرت درد دل کن....من قبلا حرفامو ب خواهرم میزدم از بچگی همه حرفامونو بهم میگفتیم ولی  ی چند روز پیش هر حرفی ک بهش گفته بودم همه مشکلامو با تحقیر ومسخره  بهم گفت....ب نظرم تو این دنیا هیشکی لیاقت  نداره باهاش درد دل کنی....من هیچ وقت فک نمیکردم ی روز اینجور بشه.....

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   بهاران7979  |  18 ساعت پیش
توسط   _khab_  |  6 ساعت پیش