2737
2734
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 1955583 بازدید | 86180 پست

سلام دوستان خوبم ♥️

من ساعت شش و نیم رسیدم خونه 

سر راه بادمجون و سبزی خوردن خریدم، اصلا خسته نبودم

با اینکه روز شلوغی داشتم . 

دیروز مهمون داشتم و سبزی که دیروز خریده بودم تموم شد. 

میخواستم بادمجون ها رو سرخ کنم. 

رسیدم خونه بدنم خالی خالی شد😑

خوابیدم تا هشت و ربع🤔

بلند شدم 

ظرف ها رو شستم 

ماشین زدم پهن کردم 

چای دم کردم 

سبزی هم به زور پاک کردم. 

بادمجون رو گذاشتم ان شاء الله برای فردا 

از دیروز غذا زیاد مونده بود همون رو شام میخوریم 

خیییییلی خسته م 

همسرمم دیر میاد امشب 

شام بخوریم و بخوابم 

ان شاء الله فردا یه روز تازه 🥰

تنتون سلااااااااااامت 

دلتون خوووووووووش 

رزقتون فراووووووون 

التماس دعا 


ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



به به سلام خانمای پر انرژی


کارهای امروز


نهار ماهی پلو درست کردم 


صبحانه فسقلی رودادم 


حال و اشپزخونه رو سرو سامون دادم 


ظرفارو گذاشتم ماشین


نهار خوردیم استراحت کردم 


فرش اشپزخونه رو شستم 


حیاط رو شستم


کفشای مدرسه پسرم گلی کرده  بود شستم


سرویس حیاط شستم 


پسر امروز مریض شده  بالا میاورد دو تا پتو مسافرتی و رو بالشتی کثیف شد انداختم ماشین 


لباسای شسته رو جا دادم


کردگیری مختصر کردم


شام پخته پیاز گذاشتم 


واسه پسرم کته ماست



واسه فسقلی هم سوپ درسته کرده بود اضافه شو دو قسمت کرده بودم  تو نایلون فریزری  گذاشته بودم فریزر(جدا کردن و استفادش خیلی راحتر از ظرفه ) 

گذاشتم بیرون دادم خورد


همسرم پسرمو برده دکتر منتظرم بیان شام بخوریم و خوااااب 


چون خیلی خسته ام 


2731

سلام شبتون بخیر

امروز صبح بیدار شدم وسایل علی جون رو آماده کردم و رفتن مدرسه، واقعا خوابم میومد خوابیدم تا فایزه بیاد

شاید نیم ساعت خوابیدم فایزه اومد حاضر شدم رفتم سرکار

یه مسئولیت جدید بهم واگذار شده و یکم باید مطالعه بیشتر داشته باشم. چهارشنبه هم ییه کلاس آموزشی دارم باید شرکت کنم


امروز هشدار سیل داشتیم همسرم زودتر تعطیل شده بود اومد دنبالم با هم برگشتیم خونه


رسیدیم خونه نهار خوردیم

طوفان و بارون شدید شروع شد . نگران فایزه بودم که تو مسیر برگشت به خونشون بود، زنگش زدم و خداروشکر نزدیکی خونشون رسیده بود، بهش گفتم رسید برام پیام بزاره و خداروشکر به سلامت رسیده بود.


خوابیدیم همگی، فک کنم راحت یه ساعت خوابیدم،واقها خسته بودم😅🙃.


بیدار شدم نماز خوندم

خونه رو مرتب کردم

کشک بادمجون درست کردم

شلوار علی جون براش بلند بود کوتاه کردم

رفتم دوش گرفتم

یه دور لباسشویی روشن شد و لباس پهن شد

لباس خشکا تا شدن رفتن کمد

اتویی ها فعلا جدا شدن رفتن کمد تا نوبتشون بشه اتو بزنم


ایمیلم رو رو گوشیم فعال کردم(نمی‌دونم چرا تابحال انجامش نداده بودم🤐).

همسرم ظرف شست‌


و نهایتا بخوابیم

شبتون پر از ارامش


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز