خیلی ازاین کار بدم میادددددد

مهمونی رفتن آداب داره

غذا خوردن آداب داره

کاش اینا رو یاد بگیریم

بخدا اینا رو اگه از نت هم بگیریم و ذخیره کنیم و هفته ای یه دفعه هم بخونیم میشه ملکه ذهن و فرهنگ و شخصیت خودمون و بچه هامون که وقتی جایی میریم از دیدن بچه که هر رفتارش نشون دهنده تربیت و رفتار خودمونه کیف کنن نه اینکه وقتی زنگ درو میزنن ادم بدنش از ضرر و زیانی که قراره بهش بخوره بلرزه و بعد از رفتن مهمونش خونش یه دور قالی شویی و مبل شویی و تعمیراتی لازم بشه

منوبکشن نمیتونم واسه ناهاربال کباب کنم بدم مهمونم به جای میان وعده حسابش میکنم 

بببین بشقاب بچه پره پر بود بعد تند تند از تو دیس میریخت به زور تو بشقاب بچه . بخدا من بخیل نیستم. نیازی هم ندارم بخوام بگم چون خدای بالاسرم میدونه چه آدمی هستم و نیازی به اثبات خودم به بندها ندارم. ولی من میدونستم داشت از قصد اینکارو میکرد قشنگ تابلو بود

خدانکنه بیادخونم تایک هفته من بایدخونموتمیزکنم به بچه هاش تو نمیگه اصلاکاریشون نداره

اون میخواسته تورواذیت کنه یعنی کمه غذات

واییییی من 

اتفاقا خونه شون رفتیم ی سری ببین اجازه نمی داد بچه حای با اسباب بازیش بازی کنه می گفت ریخت و پاش می شه خودش ی میوه پوست گرفت داد بچه اش خورد تا می خواست جم بخوره دعواش می کرد خونه خودش خونه بود خونه من انگار براش ...بود که بخوره و سر جاش ب ر ی ن ه فک کن زن کثافط نوار بهداشتی مامای بی بی بچه شو می برد می ذاشت تو اتاق خواب من روز اخری من بردم انداختم اشغال 😭😭😭😭😭

اینم همینطوره کمدبچه هاشوقفل میکنه بچشم میگه کلیدش گم شده میان خونه من کن فیکن میکنن بعدمن به یچم میگم توهم نیار بزارخونه به هم نریزه وقتی میان بهشون میگه مامانم گفته نیار اسباب بازی چون اونانمیارن

ما خونه بابام که میریم وقتایی که داداشمو زن و بچشم هستم مامانم مثلا شامی و تو دو تا ظرف میریزه یکیشو جلو من و شوهر و بجه هام یکیم کنار داداشمو زن و بچش دقیقان هم مساوی

عاره دقیقا هدفش همین بود منم خودمو زدم به حال بدی کلا غذا نکشیدم گفتم فشارم پایینه نمیتونم غذا بخورم. بعد خدا خدا کردم غذا به همه برسه که خداروشکر رسید ولی خودم چیزی نخوردم و الکی رفتم تو آشپزخونه به آب قند درست کردن. والا آدم چی بگه بعد تا کلی هم موندن منم گشنه رومم نمیشد یواشکی چیزی بخورم خیلی سخت بود. باردارم بود اصن یه وعضی 

واااای نه. از این جور آدما زیاده به نظرم اون خانوم خودشم از بچه اش کمتر میفهمیده. ما یه جا میریم مهمونی از خجالت اینکه نوار بهداشتی رو بندازیم توسطل آب میشیم و من همیشه میزارم داخل پلاستیک مشکی بعد میندازم سطل آخر بارم بهش میگم و معذرت خواهی میکنم که یه موقع میاد سطلو خالی کنه فحش نده بهم. ماله شما دیگه تاریخی بوده