من از نظر مذهبی آدم معمولی هستم.از نظر اخلاقی هم خیلی مهربونم زبون تلخی هم ندارم کسی رو برنجونم.به دلایلی یه مدت نماز نمیخونم.امروز با مادرشوهر و جاری و شوهرامون رفته بودیم زیارت قم.دو تا ماشین جدا بودیم خیلی دلم گرفته بود کلی ذوق زیارت داشتم اذان مغرب شد مادر شوهرم گفت خسته ام بریم چند بار اصرار کردم بمونیم دلم نماز جماعت میخواد اونم تو حرم گفت نه خسته ام .رفتیم سمت ماشین تا رسیدم به شوهرم گفتم میشه من برم نماز گفت نه بعد من عصبانی شدم و کمی بحث کردیم.مادر شوهرم از ما خداحافظی،کرد رفت ماشین برادرشوهرم. به اونا گفته این اصلا نماز نمیخونه حالا اعصاب همه رو بهم ریخته امشب نماز خون شده
ای وای اینم دردسرای دسته جمعی اینور اونور رفتن.من تاحالا با خانواده شوهرم سفر نرفتم.فقط ی بار با خواهر شوهرم اونم خودم اصرار کردم چون خونواده خودم نمیومدن و دوست نداشتم تنها برم.
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
چون همیشه مزاحم ما هستن هیچ وقت مسافرت به دلخواه من نبوده همیشه و همه جا نظر اونا بعد همه شون ...
ببخشید ولی به نظر من نماز خوندن و بهونه کردی که از اونا جدا شی البته کاملا حق داری که تنها مسافرت بری باید از قبل بدون هماهنگی ميرفتين به شوهرت بگو مسافرت حال آدمو جا نیاره مال من همش حال گيريه