سلام دوستان عزیزم،راستش همسرم امشب بهم میگه من از پدر و مادرم هیچ توقعی ندارم و اونها هم هیچ وظیفه ای ندارن که کمکم کنن.ما 8 ساله که توی آپارتمان پدرم مجانی نشستیم و کلی هم پول داشتم که همرو از بین بردیم.خواهر همسرم نامزد کرده با یکی از فامیلاشون که طرف کارخونه داره ،کلا خانواده همسرم دنبال عروس و داماد پولدارن.توی اینهمه سال که همسرم با پولای من کار کرد و کلی ضرر کرد و کلیش هم خوردن و حالا امشب بهش میگم تو از خانوادت ناراحت نیستی میگه نه.میگم خوب اگه این خونه نبود چیکار میکردی میگه خوب یه جا کرایه میکردیم،میگم چجوری،میگه با سختی بالاخره جور میشد.کارش که کلا خوابیده و وضعیت مالیمون خرابه.خانواده همسرم هم همش توی گردش و سفر خارجن.همیشه هم به گوشی همسرم زنگ میزنن.فقط تولدم با من حرف میزنن در حد تبریک.کلا سرد هستن.به همسرم میگم ناراحتم که اینا اینجورین.میگه خوب اخلاقشون اینجوریه.
از اینکه اینقد سادگی به خرج دادم و کل زندگی بدوش خانوادم هست ناراحتم.حالا همسرم میگه اگه پدر تو این خونه داده وظیفش نبوده بلکه محبت کرده.پس پدر منم وظیفه ای نداره.
الانم دعوامون شد و بشدت ناراحتم.نمیدونم چیکار کنم.خیلی خسته ام.احساس بدی دارم.