2737
2739

بوداپست بودیم من از صبح به شوهرم گفتم بیا بریم روبروی دانوب تا شب بشینیم یخچال خونه داداشمو خالی کردم رفتیم زیر یکی از درختاش نشستیم دیگه تا بودا تا پست دور بود شبم همونجا خوابیدیم خیلی شبه خوبی بود

من همینو میخاستم بدونم ..انقد دلها مرده شو و استرس هست .هیچ کس خاطره خوب یعنی با همسرش نداره؟؟؟؟گفتم تایپک از خاطره های جالب الان میترکه ..اما الان خیانت و.... بود همه میخوندن 

بعد از هرسختی آسانی است ... 
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



یه روزم بهش گذاشتم رو اینه و با حلقم بعد گفتم که من دیگه نمیتونم باهات ادامه بدم منو ببخش بعد به مامانش گفتم اینو از خونه بفرس بیرون میخوام سوپرایز بشه اومد بیرون داد زدم سوپرایز محکم بغلم کرد

2728

خاطره که زیاد منتها دوره نامزدی داشت تموم میشد نوبت آزمایش خون داشتیم رفتیم که کارمون انجام بدیم منتها خیلی خیلی شلوغ بود من از خانمی که مسئول اونجا بود پرسیدم باید ناشتا باشیم یا مشکلی نداره صبحانه بخوریم گفت نه می تونید صبحانه بخورید منم چون دل ضعفه داشتم به شوهرم گفتم تا نوبتمون میاد بریم کله پزی دلی از عزا در بیاریم بنده خدا قبول کرد و رفتیم اینقدر اونجا مشغول حرف زدن شدیم و بهمون خوش گذشت که وقتی برگشتیم آزمایشگاه تعطیل شده بود بعد با کلی رو انداختن و تعریف قضیه و اینکه فردا نوبت محضر داریم کارمون راه انداختن 

تو دوران عقد بودیم یه روز تصمیم گرفتیم ناهار برداریم بریم کنار یه رودخونه بخوریم وقتی رفتیم اونجا دیدیم همه جا آفتابیه. یه پل اونجا بود که رودخونه از زیرش رد میشد گفتیم میریم زیر پل میشینیم که هم سایه باشه هم رودخونه کنارمون باشه داشتیم ناهار می‌خوردیم که ماشین گشت اومد و فکر میکردن ما دوس دختر دوس پسریم دیگه زنگ زدن به خانواده هامون فهمیدن زن و شوهریم ولمون کردن رفتن😁😁

روی پیشونی فرشته ها نوشته هر کی دخمل داره جاش وسط بهشته 😃😍😃😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687