سلام
دوستان همسایه دیوار به دیوار من یه خانوم مطلقه هست که تنها زندگی می کنه. اینجا قبلا تعریف کردم دو تا خانوم مطلقه داریم تو این ساختمون.
قبل از ماه رمضون داشتم می رفتم بیرون. در واحد خودمون رو باز کردم دیدم یه آقا جلوی واحد بغلیه و ایشون هم با تاپ و شلوار ایستاده داره باهاش خداحافظی می کنه. خلاصه سلام و علیک کردم و رفتم.
چند روز قبل براشون شله زرد بردم.
امروز اومد ظرفمو پس بده دیدم من من می کنه. خلاصه سر صحبت رو باز کرد. گفت اون آقا برادرم بوده.
خلاصه همین طوری برد صحبت رو سر این که به من بگه به خدا زن بدی نیستم و با مرد غریبه رفت و آمد ندارم.
منم بهش فهموندم که نمی فهمم چرا این چیزا رو به من می گی که گفت خونه قبلی منو انداختن بیرون. چون همسایم یه زن و شوهر جوون بودن. زنه برای اینکه منو دک کنه انقد تو زندگیم سرک کشید و برام حرف درست کرد عذرمو خواستن.
بعد اشک تو چشماش جمع شد زن بیچاره.
خیلی متاثر شدم. دلم می خواست بپرم بغلش کنم. ولی خب با هم صمیمی نیستیم. فقط گفتم اگه اون آقا دوست پسرتم بود به من هیچ ربطی نداشت و نباید برای کسی درباره مسائل شخصیت توضیح بدی. این خانوم واقعا یه زن اجتماعی و زیبا و خوش پوشه که بار زندگی خودش رو روی دوش گرفته و داره شرافتمندانه مثل همه ما زندگی می کنه.
گفتم بیام برای شما تعریف کنم. یه بار یه بزرگی حرفی بهم زد که آویزه گوشم شد دوستان. گفت: از زن مطلقه اگه چیز بدی هم دیدی به همه بگو که ندیدم.
بعضی وقتا می بینم توی تاپیکا درباره زن های مطلقه یه چیزایی گفته می شه مغزم سوت می کشه. به قرآن ممکنه برای تک تک ما پیش بیاد که یه روز مجبور باشیم تنها زندگی کنیم. هیچ کس فردا رو ندیده. آدمای تنها هیولا نیستن.
بیاید تو قرن بیست و یکم فرهنگ زندگی مجردی رو درک کنیم.