منطق میگه این داستان باور پذیر نیست چون جزییات داستان با هم نمیخونن به دلایل مختلف: ۱- دوست ۱۱ ساله به راحتی قابل شناساییه و حتما همسرتونم می شناسن ایشون
۲- اگر چنین خانواده ای داشته دوستتون، پس چرا نتوسته تصمیم جدی تری برای زندگیش بگیره؟!
۳- اون قضیه واحدو باز کردن در و لباس پوشیدنو و بعدش در رفتن و اینا که کلا خیالبافیه به نظر من که البته شما مهارت آگاتا کریستی رو نداری.
عزیزم یا شما داستان سرای بدی هستی یا اینکه کلا این قصه خیالی بیش نیست
من منطقا قضیه رو بارها بالا پایین کردم ولی متاسفم نتونستم باورش کنم تا چه برسه به ارائه راهکار