یکی از فامیلای ما با کسی که خانواده اش مخالف بودن ازدواج کرد رفت لندن

اره پسره خیلییی زرنگ بود موقع مجردی کار کرد یدونه کمپرسی خرید برای خودش 

وقتی رفت فقط همونو داشت 

باهاش کار میکرد بعد وقتی کاراش جور شد فروختش رفت یه ملک خرید 

الانم خارج بهترین زندگیو داره تازه اگرم بخواد برگرده توی ایران یه‌خونه و یه‌مغازه داره راحت میتونه زندگی‌کنه 

البته برنمیگرده

اره بخدا 

جالبه خانمش دختر‌عمه اش هم هست (‌‌‌‌‌‌دختر‌عمه ی ناتنی البته ) 

خانواده اش خودشون دختره رو پیشنهاد دادن 

بعد با مادر دختره دعوا و بحث پیش اومد 

گفتن نباید اینجا ازدواج کنی 

اونم گف من قول و قرار گذاشتم باهاشون میگیرمش 

و‌ گرفتش

۲۶,۲۷ سال 

پسره از یه خانواده ی خیلیییی اصیل و پولدار و باکلاسه 

پدرش توی بهترین منطقه یه خونه سه طبقه داره 

خواهر پسره وکیل‌ و استاد دانشگاه هست شوهرشم یه وکیل جرایم سایبری خیلی مشهور و پولداره توی‌ تهران ، دوتا خونع تو بالا شهر تهران و ویلا توی‌ شمال داره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بهترین ماشین ها و ...

داداشش مهندس یه شرکته توی‌ تهران  

ولی این پسر پشت پا زد به پول و ثروت خانواده اش و رفت

میدونی خانواده اش اصلا فکرشو نمیکردن بره ازدواج کنه 

بعدشم بخاطر غرورشون دیگه دنبالش نرفتن و بازم فکر‌نمیکردن بذاره بره خارج 

اما الان همش غصه میخورن

میگم که عزیزم ، عموش از قبل انقلاب انگلیس زندگی‌ میکرد 

اون خیلی کمکش کرد 

لیسانس مهندسی داشت اما میگن رفته اونجا دوباره دانشگاه رفته و بعد رفته سر کار 

شغل دولتی نداشت یه دونه ازین ماشینا که بهشون میگن بنز کمپرسی داشت توی ایران درامدش این بود 

وقتی رفت خارج پنج سال نتونست زنشو ببره اونجا کار کرد درس خوند بعد پنج سال زنشو برد الان یه سالی میشه بردش