مادرشوهرم بک هفته دبگه میره حج

خودش خوب بود؟

خدا صبرش زیاده هیچ ظلمی بدون پاسخ نمی مونه 

اتفاقا اون دنیا بذار پس بدن چون خیلییییی سخت تره

بسپارش ب خدا

چه جالب 

یه سرنوشتی بگم تو تلگرام گذاشته بود خانومه ( در حج عمره چند سال پیش ) هر وقت وارد مسجد الحرام میشد خون دماغ میشد ( در احکام خون زیاد باشه " شعاع خون بیشتر از یه سکه باشه نماز و و ضو و عبادت باطله ) بر میگشت خوب میشد و وقتی وارد مسجد الحرام میشد خون دماغ میشد چند بار تکرار شد و همسفراش دیگه بهش بد بین شده بودن بالاخره گفت من غسالم یه وقتایی زنها طلسم میاوردن و بهم پول هم میدادن و میگفتن اینو داخل کفن جاساز کن ( بدترین جادو هم سحر مدفونه ، بعضی جادوها رو یه دعانویس باطل سحر قرآنی حرفه ای میتونه جاشو بفهمه و از قبرستان در میارن و سحر رو میبره بازل میکنه ولی اون جادوهایی که در داخل کفنه نمیشه در اورد ( حالا خودت تصور کن چه زن و شوهرایی با جادو جدا شدن ، چه آدمایی با طلسم مرگ مردن ، چه زنهایی نازا شدن ، چه دخترایی بسته شدن تا به شوهر نروند چه پسرایی عقیم شدن ، چه محصل هایی ممتازی که با جادو مغرشون خراب شد و دیونه شدن ووووو

معمولی بود 

پسرش ماویه خیلی بد بود پسرش یزید هم زیاد نامه ازش نیس 

پسر ماویه هم اسمش یزید بود ک امام حسین کشت

موهای تنم سیخ شد الله اکبر از این همه ظلم و چقدرحماقت که چه چیزی را به چه چیزی فروخت به والله که این دنیا ارزش نداره 

معمولی نبود عزیزم جنایت ها کردند وچه ضربه ها که این ها 

تاریخ صدر اسلام را پیشنهاد میدم 

حسود بوده شدید 

هر چقدر هم قوی و سلیطه و ناجنس بازی دربیاره در برابر زیارت عاشورا و علقمه و معراج پشت سر هم ، پشه هم نیست .

ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س ( مال من بعد ۲۰ سال تقاص پس داد " ظرف ۴ روز " فکر کن ) 

من در ۲۷ سالگی رفتم پیش یه دعانویس قرآنی حرفه ای و بختمو باز کرد " بو برده بودم در ۱۴ سالگی زنعموم و دختر بزرگش بختمو بسته بودن ( هر چند که از ۲۸ سالگی زنداداشم بست ) اونموقع ها نمیدونستم علقمه چیه یا با زیارت میشه انتقام هم گرفت ( تو این چند سال از نی نی سایت یاد گرفتم ) 

و پارسال خوندم بعد از نماز اول وقت صبح خوندم ( زیارت عاشورا و علقمه و معراج پشت سر هم = روز اول ، ظهر همسایه بغلیمون به مامانم گفت حاج خانوم نمیدونم چه کار ثوابی کردین بعد از نماز صبح خوابیدم خواب دیدم جلوی خونتون یه عالمه مرد ریش مشکی با لباس عربی سفید بلند و شال سفید جلوی خونتون صف بستن دارن قنوت میگیرن ( دقیقا میشه تایمی که من داشتم زیارت عاشورا و علقمه و معراج پشت سر هم میخوندم ) من فکر میکنم اون مردان سفید پوش موکلای اون ۳ دعا بود که اومده بودن به کمک من { و همینطور جنگ و راندنِ اجنه ی کافری " موکلای سحر " که علیه من از طریق جادو بودن } و چون من اون تایم بیدار بودم رفتن به خواب همسایه ی دیوار به دیوارمون ،،، روز چهارم شبش دختر عموم زنگ زد به بابام و گفت عمو بیا خونمون دعوا افتاده منم دلم سوخت ادامه ندادم ( و زن عموم ۶ ماه آواره ی خونه ی داماد دومیش شد و بعد ۶ ماه داماد وسطی اومد به عموم گفت حاجی بیا دست زنتو بگیر ببر آشتی کنین ، زن عموم و دختر بزرگش که لباسی از قرآن میپوشیدن به سلیطه گری و بی حیایی شناخته شدن و تشت رسواییشون از بام افتاد .‌

منکه دلم سوخت و از روز پنجم دیگه ادامه ندادم اگه ۷ روز رو کامل میخوندم شاید بلاهای بدتری سرشون میومد

خدا جای حق نشسته خواهری