شوهرم زنگ زده به مادرشوهرم راجب مسعله ای که قرار بود برادرشوهرم بیاد با شوهرم کار کنه گفته اینجا کار نداریم
قضیه از این قرارع یکی دوسال پیش برادرشوهرم ابرو واسه من نذاشت پیش همه بهم فوش داده تهدیدم کرد به شوهرم فوش ناموس داد و فلان
حالا اشتی کردن با داداشش گفتم از من توقع نداشته باش با همچین بیشعوری حرف بزنم فردا بشه عادت بیاد فوش بده مگه من چی گفته بودم مگه اصلا باهاش حرف زدم که فوشم داده خلاصه پارسالم مادرشوهرم یه دعوایی راه انداخت که کارو به طلاق کشیدم گفتم از دستتون خستم شدم