من امیدی به ازدواج ندارم
فکر نکنم تااخر عمرم بتونم ازرواج کنم
با این وضعیت روحی که دارم
متنفرم از اینکه مادربشم
بعد اون وقت فرق بذارم
تمام پدرومادرها فرق میذارن
انوقت من ظلم کردم
مادرم بجه اولشو دوست داره
گاهی فکرمیکنم باید از هیچ کس انتظار نداشته باشم
اصلا فکر کنم اونها پدرومادرمن نیستن