ببین مادبیرستان تو خوابگاه میموندیم با چه زحمتی دور از خانواده هامون درس خوندیم. چند نفر از یه روستا رفتیم خوابگاه بعد دوستم از محیط بیمارستان وسرنگ واین چیزا میترسید. و به مهندسی عمران علاقه داشت درسشم فوقالعاده خوب بود رشته ریاضی رو انتخاب کرد رفت دانشگاه ومهندسی خوند اومد بیرون دید برا یه خانوم بازار کارش خیلی سخته، نشست دوباره خوند هوش بری قبول شد چون فهمیده بود که رشته های پزشکی نسبت به اکثرا رشته ها خوبه.
البته من اونموقع بهش گفتم بره رشته تجربی ولی گوش نداد.الانم میگه حیف اون همه وقتم که برا مهندسی گذاشتم