یه دختر خاله داشتم دوران نوجوانی همین بود ، یکدفعه منفجر می شد از خنده و ما با خنده هاش ، خنده امون می گرفت! همیشه همه دعواش می کردند که چرا انقدر می خنده و دختر باید سر و سنگین باشه!
الان سالها از اون روزها می گذره و دیگه به خاطر مشکلات زندگی خندیدن یادش رفته و من چقدر دلم برای برای خنده هاش تنگ شده! صدای خنده هاش پر از شور زندگی بود!
نزار آدم های غمزده دورت با تو مثل یه موجود غیر عادی رفتار کنند و این برق زندگی تو وجودت خاموش کنند!،