جهیزیه من تو خونه مون جا نمیشد یکمی شو بردیم طبقه بالای خونه مادرشوهرم
داشتیم سبزی خورد میکردیم چاقوش تیز نبود برگشت گفت ست چاقوی جهیزیه تو بیار یه بار استفاده کنیم بزاریم سرجاش هیچی نمیشه
منم یه پوزخند زدم با تاسف نگاش کردم خودش سرشو انداخت پایین فهمید حرف بیخودی زده ادامه نداد...