2733
2734

چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی


چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی


چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر


گمان برم که غم‌انگیز ماه وسال منی


خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام


لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی


ز چند و چون شب دوریت چه می‌پرسم


سیاه‌چشمی و خود پاسخ سؤال منی


چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف


که آرزوی فریبنده‌ی محال منی


هوای سرکشی‌ای طبع من، ‌مکن! که دگر


اسیر عشقی و مرغ شکسته‌بال منی


ازین غمی که چنین سینه‌سوز سیمین است


چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی

ناله واقعی رو خیام میکرده طرف منجم بوده ریاضیدان بوده شاعر بوده فیلسوف بوده دهن مهن واسه علم نذاشته تازه شکایت هم داشته که آمدنم بهرِ چه بود؟

 تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست،

ده‌ها کتاب می‌شود،

اما تمام چیزی که در دلم هست،

فقط دو کلمه است،

دوستت دارم

ناله واقعی رو خیام میکرده طرف منجم بوده ریاضیدان بوده شاعر بوده فیلسوف بوده دهن مهن واسه علم نذاشته تازه شکایت هم داشته که آمدنم بهرِ چه بود؟
2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز