امروز خواهرم کنکور داره دیشب به مادرم زنگ زدم خواهرمم باهام صحبت کرد گفت فردا بیا کنکور دارم باهم بریم به مامانم گفتم امشب میایم خونتون اولش گفت شام نداریم بعد گفت مرغ داریم کمه بعدم گفت شرایطشو ندارم کلا با من زیاد اوکی نیست هربارم میرم خونش اخرش دعوامون میشه انقد که بهم تیکه میندازه همشم منت میزاره و کلا لقمه هاتو میشماره. در صورتی که اصلا مادرشوهرم اینطوری نیس و اگر هرروزم بری خونش بازم باهات میگه میخنده تحویلت میگیره. مادری نکرد برام این مادر همیشه اشکمو دراورده . ابروم جلو شوهرم رفت به شوهرم دیشب گفت نیاید خونم