۱۱۴تا سکه بود منو خانوادمو همسرم وخانوادش به توافق رسیدیم بعدشب خواستگاری وحق ومهریه یکی از پسرعموهاش گفت ۱۱۴زیاده یدونه خونه سه دونگش زیاده این فلانه اون فلانه شوهرخالم گفت واسه دخترخودتم همینقدر بی ارزش وبی پناه میدونی خلاصه شوهرم پیام پشت پیام دارن خراب میکنن یه کاری کن داداشم اومدگفت اجی پسرعموش داره خراب میکنه شوهرم گفت. منم طافت نداشتم موردی پیش بیاد گفت بهش گفتم باعرض معذرت از بزرگای جمع ولی ما حرفامونو زدیم بعدشم نیومدم کالا بخرم من شاید نخام سه دنگ شاید بخام یه خونه کامل به اسم زنم کنم سکه هم من راضیم خلاصه دیگه خودش جمعش کرد کلا ماشالله سرزبون داره ولی خیلی استرس داشتم اون شب از سر این پسرعموش کلا دوس داشت بیاد دزفامیل زن بگیره شوهرم واسه همین زورش اومده بود شوهرم اومد خواستگاری من