یه بابای داغون و روانی دارم واقعا روانیه ها دستفروشه تو لب خیابون با همه دعوا میکنه اونجا بلند بلند حرف میزنه عین یه بچه 5 ساله اس اصلا بلد نیست درستی بخوره بلد نیست درستی حرف بزنه با داد برای خرید میوه و پنیر هم انتظار تخفیف داره به طرف میگه تخفیف بده ابرمون برده تو در و همسایه و سر کوچه کارتون دستش میگیره عین این کارتون خوابا میاره جمع میکنه میفروشه بچه ننه صبح تا شب باید پیش ننه اش اینقدر اشغاله گذاشت داداشش حقش رو بخوره احمق الان داداشش پسرش ماشین 800 ملیونی زیر پاشه من در حسرت یه مانتو یه تومنی موندم رو دلم عقده شده مامانم قهر میکنه میره از ابجیش اجازه میگیره برم دنبالش یا نه ؟ تموم زندگیمون دست خواهر و برادراشه تو کوچیک ترین چیزی دخالت میکنن خسته شدم اون وقت دختر خالم خودش هیچی نبود پدرش مهندس خواستگار دکتر براش اومد من چی ؟ هر چیم خودم بشم میگن این باباش دیوونست کی میره خواستگاری کسی که باباش روانیه خوب همه میگن اینا حتما خسیسن هر چیم میگیم درست نمیشه خسته شدم کاش لا اقل تا وقتی من شوهر کنم بمیره البته خیلی سگ جون تر از این حرفاست خیلی ازش کینه دارم زنگی منو و مامانم رو نابود کرد