چن بار برا منم پیش اومد رفتم بعد دیدم .اقعا دارم اذبت میشم میرقتم ولی از روی دلبخاهی نه
یه بار مادرشوهرم گف عمه و زنعمو شوهرم میان بیا گفتم باشه
ساعت ۴ میخاستن بیان منم یهو خابم برد ساعت ۶ دیدم در میزنن یهو پریدم از خاب با یه حالت طلبکار گف چرا نیومدی گفتم خاب بودم