دیگه تحملم سر اومده خستم
هیچوقت شکایت نکردم از زندگی حتی اینجا
اما مادرم شدیدا عصبیه ، چند باز منو زده ، یهو سد غذا ظرف ها رو میشکونه
اینارو هیج جا نگفتم و اگه کسی بشناستم نمیگم
نه از ترحم و دلسوزی خوشم میاد و نه آدم پرحرفیم
اما به ته خط رسیدم و هیچچ کسی ندارم هبچکس