سلام خانوما توروخدا کمکم کنید نیاز دارم ب هم فکری اول بگم من نزدیک ب هشت ساله ازدواج کردم یه پسره پنج ساله دارم شوهرم از نظر تیپو قیافه و وضع مالی خوبه دستو دلبازه اهل تفریحه خیانت کار نیست چیزی توزندگی کم نمیزارع و البته بدیاش اینه ک همه مشگلاتمونو ب خانوادش میگه عصبیه زودجوشه کینه ایه حساسه وازهمه مهمتر وسواسه ودست بزن داره یعنی اگه بخوای زندگی کنی باهاش باید لالو کرو کور باشی وبله چشم قربان گو چون بایه بحث کوچیک شلوغش میکنه وکاروب اطرافیان میکشونه واگه اون لحظه هرکسی باشه براش فرق نمیکنه دوست فامیل اشنا ابروتو میبره ازاول زندگی اگه خطایی کرده باشی اونارم بازگومیکنه تا طرفوقانع کنه ک اون خوبه ومن لیاقتزندگی ااونو ندارم این اخریا خیلیم جلوی دیگران سرموضوعات پیش پا افتاده تحقیرم میکرد واز همه مهمتر اینکه همون اوایل زندگی سرچیزای کوچیک با پدروخواهروبرادرم سر لج افتاد مثلا میگفت خواهرت نبایداینستا داشته باشه خلاصه رفتو امدو بااینا بطور کامل قطع کرد ینی من پنج سال تمام حتی ب خانوادم یه زنگم نزدم بچه ی منو خانوادم ندیدن درصورتی ک خانواده خودش چون خونه ما شهرستان بودمیومدن بیست روزبیست وز میموندن دستبدستکاری هم نمیزدن این ادم وسواس بود یچیز میدیدیه جنگ بود خلاصه تا سه ماه پیش که سر موضوع کوچیکی ک بحثمون د زنگ واهرش ب اونگفت منم که دیگه ازاین کاراخسته شده بودم تو عصبانیت از خونهزدم بیرونوشبونه بیلیط گرفتم اومدم شهرمون ولی سر 4از شدت دلتنگی بچم برگشتم خونه خواهربزرگترش ک وساطتت کنه ولیاقا قبول نکرد ک نکرد
بچها کسی میخونه بقیشوبگم
