2752
2734
عنوان

دخترم منو شوکه کرد

| مشاهده متن کامل بحث + 714 بازدید | 28 پست

ولش کنید

بگید باشه عزیزم وسط سال انتقالی بگیر

زیاد پیگیر کار بچه نباشید که خودش مسئولیت کارهاش رو قبول کنه

کار ودانش و ف. ح تفاوت آنچنانی ندارن

برای اینکه یادم بمونه   با احمق ها بحث نکن. 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

اشتباه کرده رفته فنی حرفه ای یاحتی اگه بره کاردانش

چون اگه قصددانشگاه رفتن داره فققققققط بایدکنکورقبول بشه وبره دولتی

اگه بعدابخادبره پیام نور،آزاد،غیرانتفاعی نمیتونه ودردسرمیشه


وخدایی که بشددددت کافیست❣
میگه فقط کارو دانش باشه رشتش مهم نی .الان انیمیشن نوشتم اول دوس داشت الان میگه اطلاعات ندارم ازش

به نظرم دخترتون رو بفرستید مشاوره تحصیلی چون نمیدونه میخواد چه کار کنه. 

اگر هم که رفته هیچی دیگه بزارید هر کار میخواد انجام بده. 

شما فقط اطلاعات در اختیارش بگذارید و راهنماییش کنید. 

در نهایت خودش باید انتخاب کنه و خودش هم باید مسئولیت انتخابش رو قبول کنه

برای اینکه یادم بمونه   با احمق ها بحث نکن. 
ولش کنید بگید باشه عزیزم وسط سال انتقالی بگیر زیاد پیگیر کار بچه نباشید که خودش مسئولیت کارهاش رو ...

پسگیر نبودم ولش کردم که مسئولیت پذیر بار بیاد از بهترین مدرسه تیزهوشان سال هشتم اومد بیرون .

فنی بهتره کاردانش باز از فنی پایین تر هست از نظر علمی  منم رشته ی دبیرستانم فنی بود الان حسرت ...

امیدوارم مشاورهای به درد نخور مدارس جمع کنند اونقدر که درست راهنمایی نمیکنند .بچه رو بیشتر گیج میکنند .

سلام عزیزم

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687