سلام هفته پیش عروسی دختر خالم بود مامانم و بابام با خواهرم و دخترش و شوهرش سه روز اومدن خونه ما تهران برا عروسی . روز اول شب رسیدند براشون زرشک پلو با مرغ و سوپ و سالاد فصل گذاشتم
اینجوری نبود نمیدونم چرا این دفعه اینکار کرد تازه قبل رفتنش باهم آشتی کرده بودیم نمیدونم بعدش چی شده همه رو به شوهرش گفتم خوب مامان و بابام هم بودن هر وقت مامانم این حرفها رو برام انتقال میده ازش میپرسم تو قضاوت کن اونم میگه والله من نمیدونم چی بگم میگم خوب تو هم بودی چرا طرف اونو میگیری . خلاصه خیلی ناراحت شدم دو روز بعد رفتنشون خونه رو تمیز کن پذیرایی کن اونم جوابت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
کیمیا جان خواهرم برگشت به دخترش گف این اشغال چیه برمیداری پدرت میلیاردها تومان تو حسابشه تو اینو برداشتی منم گفتم وسیله کنه اشغال نیست درست صحبت کن درسته حرفمون شد ولی بعدش باهم آشتی کردیم از نظر من آشتی کرده بودیم انگار تو راه که داشتن میرفتم به شوهرش گفته
خودم از اون روز اعصابم خرابه همش با خودم میگم مگه من چکار کردم خوب وسیله خونمه نمیخوام برداره بدون اجازه حالا با اجازه باشه یه چیزی خود خواهرم خیلی خسیسه
من کارمند الان مرخصی زایمانم از اداره یه موقع پولی چیزی اضافه بریزن خواهرم اگه بگه برا منم بفرست زود براش کارت به کارت میکنم هر چقدر هم وضعش خوب باشه به عنوان خواهر بزرگتر که منم ازم انتظارات بیخود داره